شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
پیش چشم قاسم و نجمه، حسن از حال رفت در مدینه آن غریب در وطن از حال رفت تا که شد محروم از عطر کریم اهل بیت خاک مصر و یثرب و شام و یمن از حال رفت روزه بود و تشنه بود و زهر جای آب خورد عاقبت در خانهاش از ظلم زن از حال رفت “لِعَـلیٍّ و لِـزهـرا و حَـسنْ” سوخـت دلم “انَّ فِیالجنهِ نهراً مِن لَبَنْ” از حال رفت لخته لخته از دهانش خون درون تشت ریخت تا که شد خونین عبا و پیرهن از حال رفت ظاهراً در بستر اما باطناً در کوچه بود گوئیا میگفت: مادر را نزن، از حال رفت لحـظۀ آخـر خـبر داد از غـریبی حسین زینب غمدیدهاش از این سخن از حال رفت چشم هایش را که بست اُمُّ البنین از پا نشست پس ابوفاضل یل لشکر شکن از حال رفت پیکـر بیجان او شد تیر باران و حسین وقت در آوردن تیر از بدن از حال رفت وای از روز حـسـین و آه از کـربـبلا.. فاطمه در مقتل آن بیکفن از حال رفت |